حیف نون میخواسته بره شهرک آزمایش برا امتحان رانندگی ، صبح ناشتا میره.
غضنفر میره خارج یه موتور میدزده صاحبش داد میزنه : No . No غضنفر میگه نو یا کهنه می برمش.
به غضنفر میگن اسم دکترت چیه؟ میگه ترابی میگن اسم کوچیکش چیه : میگه فیزیو!
- دو تا دیوونه میرن یک رستوران کلاس بالا، دو تا کوکا سفارش میدند، بعد هم یکی یک ساندویچ از کیفشون درمیارند، شروع میکنند به خوردن. گارسونه میاد میگه: ببخشید،شما نمیتونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید. احمقا یک نگاهی به هم میکنند، ساندویچاشونو باهم عوض میکنند.
2- یه روز یه نفر کاغذی پیدا میکنه که روش یه شماره تلفن نوشته بود . زنگ میزنه به همون شماره و میگه: آقا من شماره تون رو پیدا کردم آدرس بدید بیارم خدمتتون!
فانتزیه من اینه:
اگه دانشمندبودم یه ربات{رباط} اختراع میکردم که باقابلمه بیفته
دنبال کسیکه دمپایی دستشویی خیس کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه سوال بدجور ذهنمو درگیر کرده :
قدیما که یخچال نبود
مردم که حوصلشون سر میرفت چیکار میکردن ؟
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دوستان